یک استاد جوان جذاب به نام ویجی گوویند، رویای ازدواج با یک زن سنتی را دارد. او ژته را در معبد میبیند و عاشق او میشود. او زمانی که به شهر زادگاهش در یک اتوبوس سفر میکند، او را ملاقات میکند. او در ابتدا با طبیعت خود او را تحتتاثیر قرار داد، اما وقتی که به طور تصادفی او را میبوسد در حالی که سعی میکند عکس سلفی بگیرد به سمت جنوب میرود...
